
شکست دادن دیگران ساده است.
هنر این است که بتوانیم بر دیگران پیروز شویم.
اولین بار که این جملهی زینالعابدین عبدالکلام رئیسجمهور سابق هند را خواندم، احساس کردم که حرفش از جنس بازی با کلمات است.
مگر شکست دادن و پیروز شدن دو روی یک سکه نیستند؟ مگر جز این است که «پیروز شدن من» و «شکست خوردن دیگری» همزمان با هم رقم میخورند؟
اما کمی بیشتر که دقت کردم، مفهوم جملهاش را متوجه شدم. این دو واقعاً با هم فرق دارند.
رقابت میتواند دو شکل کاملاً متفاوت داشته باشد. گاهی تلاش و کوشش من صرف این میشود که خودم رشد و پیشرفت کنم. اما گاهی تمام دغدغهام این میشود که رقیب را زمین بزنم و به این شیوه، به برندهی میدان تبدیل شوم.
در شیوهی اول، من در پی پیروزی خود هستم و در شیوهی دوم، در تقلا برای شکست دادن دیگری.
سالها پیش این حرف را به زبانی دیگر نوشته بودم:
"برای اینکه صاحب بلندترین ساختمان شهر باشیم، دو راه وجود دارد. راه اول را همه میدانیم. اما راه دوم این است که همهی ساختمانهای بلندتر از خودمان را خراب کنیم."
فکر میکنم در زندگی شخصی، کسبوکار، سیاست و حتی تعامل در سطح جهان، همواره این دو گزینه پیش روی ما قرار دارند: برای «شکست دیگری» تلاش کنیم یا «پیروزی خویش»؟